خانه / خبر و گزارش / خیزش انقلابی در ایران و نسل امروز تورکمن! قسمت سوم

خیزش انقلابی در ایران و نسل امروز تورکمن! قسمت سوم

آلترناتیو و”اپوزیسیون” سنتی رژیم ایران!

درک این واقعیت تلخ از ناتوانی و وضعیت پراکنده “اپوزیسیون”.به فرا روئیدن به آلترناتیوی در خارج از ایران طی بیش از چهار دهه است که نسل امروز از فراز تمامی آنها و از فرای تمامی ایدئولوژیها به نبرد مرگ و زندگی با رژیم جهل و جنایت اسلامی برخاسته است. زیرا، طی این زمان طولانی، “اپوزیسیون” رژیم اسلامی ناتوان از ارائه طرحی برای حل تضاد اصلی دو وجهی در ایران، یعنی تضاد خودکامگی و دمکراسی و تضاد مرکز با پیرامون بوده است!

با رسیدن خیزش انقلابی مردم ایران به نقطه بی بازگشت، بحث ها در مورد رهبری و آلترناتیو برای جمهوری اسلامی از تشکیل شورای گذار و دولت موقت تا دولت در تبعید و غیره نیز در خارج از کشور داغتر شده است. اما سوال اساسی این است که چرا این امر طی ۴۳ سال گذشته محقق نشده است و این کمبود چه تاثیری بر شکل گیری آلترناتیو جدید خواهد گذاشت؟

طبیعی است که در شرایط انسداد کامل سیاسی و سرکوب تمامی احزاب و سازمانهای سیاسی از بدو انقلاب تا به امروز، نمیتوانست آلترناتیوی در داخل کشور به وجود بیاید. اما دلایل این خلاء ۴۳ ساله در خارج از کشور را میتوان در عوامل ذیل جستجو کرد!

اولأ، غالب بودن فرهنگ سیاسی آمریت-تابعیت (پاتریمونیالیستی) دیرینه در ایران درمیان پوزیسیون و “اپوزیسیون” بدین معنا که از یک سو در این فرهنگ، ساخت قدرت به عنوان رابطه عمودی و آمرانه از بالا به پایین تلقی می گردد. از سوی دیگر، از تبعات این فرهنگ در میان “اپوزیسیون” نگرش دشمنانه به مخالفان و رقبای سیاسی است که به نوبه خود به تلاش برای به تنهایی آلترناتیو شدن گروه یا حزب خود منجر شده و برای رسیدن به این هدف نیز از هیچ ترفندی برای “کوبیدن مهر خود از همان ابتدا بر پیشانی جنبش” و بدون مراجعه به آرای مردم جهت تصاحب کامل قدرت فروگذاری نمی کنند.

از این رو نکته مشترک”اپوزیسیون” آلوده به این فرهنگ از سیاست، همانا هنر از میدان به در کردن “دشمنان و رقبا” و نه تلاش برای اتحاد و جلب همکاری و سازش با دیگران است. در این فرهنگ رایج درمیان “اپوزیسیون” ایرانی، این درک که آلترناتیو قدرت نه یک حزب و ایدئولوژی خاص و نه یک جابجایی ساده قدرت با قدرتی دیگر، بلکه آلترناتیویی برنامه و پلاتفرمی است همه جانبه جهت تغییر ساختار استبداد و احیای حق حاکمیت و مشارکت مردم در تعیین ساختار سیاسی جدید و ارتقای جایگاه مردم از اتباع و رعیت به شهروندان برابر حقوق و پروژه ای برای تامین اتحاد داوطلبانه و برابرانه ملت ها و اقوام در یک چارچوب جغرافیایی واحد است، نمی تواند جایگاهی داشته باشد!

ثانیا، تعدد و گوناگونی احزاب و گروه های سیاسی در ایران و عدم اقدام آنها در “ایجاد یک جبهه متحد و واحد” را نمی توان امری اجتناب پذیر و صرفا زاییده اختلافات ایدئولوژیکی و سیاسی دانست و یا در فرهنگ ریشه دار “پاتریمونیالیستی” در میان آنها محدود کرد. بلکه این عدم اتحاد ریشه در چند پاره گی های اجتماعی و ملی، فرهنگی و تعارضات طبقاتی و صنفی، ملی و منطقه ای، مذهبی و دینی، زبانی و تضاد مرکز با پیرامون نیز دارد.
این چندگانگیها، تضاد ها و تعارضات گوناگون تاکنون مانعی عمده در تکوین یک هویت ملی و یگانه در ایران و باعث صف بندی های فکری و فرهنگی و ایجاد عدم تسامل وهم پذیری و بالطبع موجب شکاف ذهنی بین نمایندگان فکری آنها بوده است.

در مقایسه با وضعیت فوق در ایران، احزاب و جریانات سیاسی مثلا در اروپا، نه مولود چند پاره گی و گسستهای اجتماعی و ملی یا فرهنگی بلکه محصول شکاف های اجتماعی یا “بحران های توسعه” هستند که با سیاسی شدن این شکاف ها، هویت های حزبی حول آنها شکل گرفته و در طول زمان با شکل گیری دیدگاه های ایدئولوژیک حول بحران هایی چون بحران هویت، بحران مشروعیت، بحران مشارکت و نحوه توزیع قدرت و ثروت، احزاب نماینده فکری یکی از این ایدئولوژی ها و یا دیدگاه ها در جامعه گشتند. تا جاییکه امروزه احزاب اروپایی و دیگر کشورهای دموکراتیک را میتوان به راحتی در ۴ کاتاگوری عمده هرچند با نام ها و خط مشی های سیاسی بعضا متفاوت دسته بندی کرد:

۱- احزاب سیاسی راست دموکراتیک، چون احزاب لیبرال و محافظه کار و دموکرات مسیحی.
۲- احزاب سیاسی چپ دموکرات، مانند احزاب سوسیال-دموکرات و کارگری.
۳- احزاب راست افراطی چون احزاب راسیستی و فاشیستی.
۴- احزاب چپ اقتدار طلب و تمامیت خواه همانند احزاب کمونیست.

این کاتگوری ها نه فقط همدیگر را تحمل و نه تنها در مقاطعی دولت های ائتلافی با یکدیگر تشکیل میدهند بلکه هر زمانی که پای منافع ملی به میان می آید متحدانه به عنوان یک وظیفه فرا حزبی و میهنی به دفاع از آن بر می خیزند!

لیکن در ایران همانگونه که در فوق بدان اشاره رفت هر یک از جریانات سیاسی آن در “اپوزیسیون” که تماما محصول چند پاره گی های اجتماعی، ملی و فرهنگی هستند، دایمأ میل به دوری از یکدیگر و عدم هم پذیری و تحمل دیگری را داشته ودرعین نفی واقعیت وجودی یکدیگر، سعی در تحمیل هژمونی خود بر همه را نیز دارند. زیرا فقط خود را آلترناتیو ممکن و مسلم تلقی میکنند که دیگر جریان سیاسی نیز باید آن را بپذیرند!

ثالثا:عامل مهم دیگری که برای درک پراکندگی “اپوزیسیون” رژیم اسلامی در نظر داشت، “قطب بندی های نظری” در درون هر ایدئولوژی و بنیان های نظری آنهاست. درعرصه سیاست و جامعه شناسی، اصلی ترین ملاک برای گروه بندی احزاب و جریانات سیاسی، ایدئولوژی ها و خاستگاه طبقاتی و اجتماعی آنهاست که براساس آن احزاب بر طیفی از راست افراطی تا چپ رادیکال دسته بندی می شوند. لیکن در ایران از یک طرف با “قطب بندی های نظری” در درون هر یک از ایدیو لوژی ها، این “اپوزیسیون” از بدو انقلاب تا به امروز با انشعاب های پی درپی و عمدتا نامربوط به منافع ملی و وضعیت اسفبار مردم تحت سیطره یک حکومت دینی توتالیتر مواجه بوده است.تا جاییکه امروزه سلطنت طلبها و مشروطه خواهان بالغ برده گروه و جبهه ملی به شش گروه تقسیم شده و جمهوریخواهایی با پسوند ها و پیشوند های گوناگون و طیفی از به اصطلاح احزاب و سازمان های چپی که همگی نیزبدون آن که در مرکز ایران کمتر کسی آن ها را بشناسد خود را “سراسری” مینامند و همگی نیز خود را یگانه “نماینده بر حق کارگران و زحمت کشان” می دانند. یعنی بغیر ازفاصله مواضع سیاسی و ایدئولوژیک در بین احزاب و گروه های سیاسی ماهیتا متفاوت از یکدیگر، تقسیم یک ایدئولوژی در درون آنها با خصلتی آشتی ناپذیر، سیمای اصلی “اپوزیسیون” رژیم اسلامی را تشکیل میدهد!

در این میان وضعیت دو نیرویی که از نقش آفرینان اصلی انقلاب در قبل و بعد از وقوع بوده و هزاران نفر در مبارزه با رژیم اسلامی قربانی داده اند و امروز می بایست یکی از آلترناتیو های قوی و محتمل رژیم باشند از همه اسفبار تر است. یکی از آنها “سازمان مجاهدین خلق” است که خود را آلترناتیو بلا منازع رژیم اسلامی دانسته و با برگزیدن رئیس جمهوری مادام العمر برای مردم و نه توسط خود مردم و با بستن درب هرگونه مذاکره و ائتلاف بر روی خود با گروه و حزبی از “اپوزیسیون” مبدل به یک سکت جدا از همه شده است.

نیروی تراژیک دیگر فدائیان است که با سرنوشتی مشابه “مجاهدین خلق” در قتل عام تمامی رهبران خود توسط رژیم پهلوی با رهبرانی درجه دوم وسوم پای به میدان مبارزه در دوره انقلاب گذاشته بود. بزرگترین بخش این سازمان تحت عنوان “اکثریت” نیز با کارنامه فاجعه بار از خزیدن زیر عبای خمینی تحت لوای سازمان مارکسیستی- لنیستی و از وجه المعامله قرار دادن جنبشهای ملی برای پذیرفته شدن توسط قدرت حاکم تا ریزش گسترده اعضا و هواداران خود و با انشعابهای پی درپی تنها نامی از “فدایی” را یدک میکشد و تبدیل شدن ان به آلترناتیو رژیم دیگر حتی در رؤیای کسی از ته مانده آن در این سازمان که دیگر پیشوند “حزب” را نیز بر خود افزوده است نمی گنجد!

در این میان، گروه های سیاسی متعلق به ملت های تحت ستم در ایران نیز تقریبا با وضعیت مشابهی روبرو هستند و وجود چندین حزب و سازمان در میان کورد های ایران (هرچند که اخیرا احزاب کردی در یک ستاد هماهنگی با یکدیگر گرد آمده و حتی بعضا به سوی وحدت تشکیلاتی نیز پیش رفته اند) بلوچ ها و عربها…. موید ان است. اگر این ملتها با پراکندگی و تشدد در درون الیت سیاسی خود مواجه اند، آذری ها و تورکمن ها نیز با عدم توان روشنفکران و مبارزان خود در تشکیل یک حزب یا سازمان ملی سیاسی فراگیر از آنها متمایز می گردند! با درک این واقعیت تلخ از ناتوانی و وضعیت پراکنده “اپوزیسیون”.به فرا روئیدن به آلترناتیوی در خارج از ایران طی بیش از چهار دهه است که نسل امروز از فراز تمامی آنها و از فرای تمامی ایدئولوژیها به نبرد مرگ و زندگی با رژیم جهل و جنایت اسلامی برخاسته است. زیرا، طی این زمان طولانی، “اپوزیسیون” رژیم اسلامی ناتوان از ارائه طرحی برای حل تضاد اصلی دو وجهی در ایران، یعنی تضاد خودکامگی و دمکراسی و تضاد مرکز با پیرامون بوده است! بنابراین “اپوزیسیون” سنتی رژیم اسلامی در خارج از کشور به جای اندیشیدن به جانشینی رژیم، بهتر است که با تمام نیرو به حمایت از خیزش انقلابی نسل سوم انقلاب پرداخته و با باور به توان فرماندهی آنها در به فرجام رساندن این جنبش انقلابی، آلترناتیوی آنها در مدیریت آینده کشور را نیز به رسمیت بشناسد. وظیفه اصلی و عاجل این “اپوزیسیون” در خارج از کشور، برگزیدن مشترک شورا یا کمیسیون یا هیئتی از معتمدین و قابل اعتماد ترین افراد از میان خود که رنگارنگی اتنیکی ایران را نیز در بر بگیرد به عنوان سخنگویان و سازمان دهندگان و هماهنگ کنندگان اکسیونهای اعتراضی و نمایندگی خیزش انقلابی در خارج از کشور در مجامع حقوقی بین المللی و جلب حمایت دولت های پشتیبان این خیزش از انقلاب مردم ایران است!

مسلما برای بهره برداری از خیزش انقلابی مردم، کشورهای ذینفع در ایران آینده از ارایه و حمایت از آلترناتیو مورد نظر خود باز نخواهند ماند و امکانات رسانه ای و تبلیغی و مالی را در اختیار آن قرار خواهند داد. همان گونه که آلترناتیو مورد نظر آمریکا از مدت ها قبل روشن شده است. جورج بوش پسر، در سفر خود به جمهوری چک در سال ۲۰۰۷ درملاقاتی که با دو تن از نمایندگان آلترناتیو مورد نظر واشنگتن داشت از آن پرده برداشت. یکی از آن ها “رضا پهلوی” و دیگری “محسن سازگارا” از بنیانگذاران کمیته و سپاه پاسداران بوده است. یعنی ترکیبی از رژیم گذشته و پرتاب شدگان از دایره خودی های رژیم اسلامی به بیرون که امروزه جنبش سبزیها نیز به ان افزوده شده اند!

این گزینش نه منطبق با خواست و نظر خواهی از مردم ایران بلکه برای تحمیل الترناتیوی از فراز آنها و منطبق با منافع آتی آمریکا در ایران و منطقه و بنا به تجربه خود آمریکا در عراق و افغانستان بوده که مطابق آن حذف کامل عناصر رژیم گذشته در این دو کشور برای آن مسئله ساز و هردوی انها را با مقاومت حذف شدگان از قدرت، در جنگ طولانی داخلی فرو برده بود. هر چند که امروزه نسل در حال انقلاب در ایران با شعار “مرگ بر ستمگر چه شاه و چه رهبر” این دو گذشته خودکامگی و استبداد را پشت سر گذاشته است! لیکن این آلترناتیوهای کاندیدا شده برای آینده با توجه به این حمایت و تمایل تأثیرگذاران بر سرنوشت کشور برای به قدرت رسانیدن آنها در این راستا تلاش خواهند ورزید.همانگونه که “رضا پهلوی” با هشتک “من وکالت میدهم” در حال جمع آوری و سازماندهی مریدان پهلوی پرست خود است. در حالیکه خیزش انقلابی نیازمند رهبر انهم نه ازخارج کشور بلکه نیاز به گذار از مرحله خیزش به یک جنبش اجتماعی فراگیر و شکل گیری وضعیت انقلابی درایران است!

به ویژه که در حالی که جغرافیای فرماندهی خیزش انقلابی از خیابان تا زندان گسترده شده است تلاش برای انتقال آن از داخل به خارج از کشور می تواند ضربه اساسی و مورد نظر رژیم را بر آن وارد بیاورد. اصولا دموکراسی بر اساس آزادی و حقوق فرد بنیان گذاشته شده است که در آن فرد دارای وظیفه و حقوقی است که در صورت تفویض آن به “وکیل الرعایا”، نه شهروند برابر حقوق بلکه رعیتی بدون حقوق است.

اقدام طالبان سلطنت رضا پهلوی در برگزیدن قیمی به نام وکیل در زمانی که اتحاد مردمی برای مقابله با استبداد حاکم.ضروری است نه تنها یک حرکت ضد دمکراتیک و اپورتونیستی و جهت سوار شدن بر موج خیزش انقلابیی است بلکه می تواند به تفرقه در داخل و خارج منجر گردد.اصولا در خیزش انقلابی کنونی، مسئله اصلی بر سر شکل حکومت یعنی سلطنت یا جمهوریت نیست. چون این نسل آگاه است که در اطراقگاه طبیعی و تاریخی استبداد نه با برقراری سلطنت ایران مبدل به پادشاهی انگلستان یا سوئد خواهد شد و نه با جمهوریت به جمهوریهای مثلا آلمان و فرانسه تبدیل می گردد. مسئله بر سر برقراری سیستمی در ایران است که قدرت را همانند دوران شاه و شیخ یکجا به فرد یا نهاد و حتی به یک ملت در ایران کثیر الملله به تنهایی واگذار نکرده و با ایجاد اهرم های دموکراتیک و قانونی مانع برقراری مجدد تمرکز و استبداد گردد!

 

مدیریت یا رهبری؟

خیزش انقلابی نسل سوم انقلاب آنقدر بدیع وعمیق است که نه تنها حاکمیت با آن همه تعدد دستگاه های عریض و طویل امنیتی و نظامی خود، بلکه “اپوزیسیون” آن نیز عاجز از پیش بینی و تحلیل آن بوده است. این خود بیانگر عقب ماندگی “پوزیسیون” و هم “اپوزیسیون” سنتی رژیم از واقعیت جامعه و خواست های این نسل بوده است.این نسل توانسته است که آلترناتیو نه تنها رژیم حاکم بلکه حتی “اپوزیسیون” سنتی انرا نیز در بطن جامعه شکل داده و فرماندهان آن نیز نیمی در بند اسارت و نیمی دیگر در میدان نبرد با رژیم درخیابانهای به وسعت ایران حضور دارند.این انقلابیون جوان با شعارهای سنجیده و شفاف و رادیکال دگرگونه خود نسبت به شعارها و خواست های قبل و بعد از انقلاب اسلامی نه تنها از هر دو رژیم گذشته و در حال سقوط، بلکه با ناامیدی از “اپوزیسیون” سنتی،از آن نیز فراتر رفته و برای انداختن طرحی نو و برپایی دنیای نوین بر اساس ارزشهای مدرنیته خیز برداشته است.دستاورد هایی که این نسل در کوتاه ترین زمان ممکن در داخل و خارج از کشور در بیداری وهمبستگی ملی،در زدودن هر گونه مشروعیت و مقبولیت سیاسی و دینی و فروریختن ترس روانی مردم و انتقال این ترس به درون جبهه جهل و جنایت حاکم وواداشتن بزرگترین لابی آن در آمریکا (نایاک) از موضع ماله کشی به سیاست “تغییر” رژیم، اخراج نمایندگان رژیم زن ستیزو زن کش از کمیسیون زنان سازمان ملل، رای قاطع پارلمان اروپا به تروریستی بودن سپاه پاسداران و … بدست اورده طی چهل و سه سال “اپوزیسیون” سنتی آن به هیچ یک از آنها دست نیافته است. این نسل طی ۵ ماه از خیزش ملی خود نشان داده که به این درک والا رسیده که دیگر کشور احتیاج به قیم و رهبر بلکه احتیاج به مدیریت دارد. مدیریتی که در صورت ناتوانی، با انتخاباتی دموکراتیک باید جای خود را به مدیران کارآمد تری بدهد و این توان تغییر حکومت توسط مردم به صورت ادواری از اصول پایه ای و اساسی دموکراسی است!

کانون فرهنگی-سیاسی تورکمن با اعلام مجدد حمایت کامل خود از آلترناتیو شکل گرفته در داخل کشور و از فرماندهان جنبش “زن،زندگی،آزادی” که پنجه در پنجه فرومایه ترین و جنایتکارترین رژیم موجود در جهان افکنده و از خیابان تا اسارتگاهها با ان در مبارزه هستند، در این مبارزه برای بازپس گیری زندگی و برپایی ایرانی آزاد و دمکراتیک و غیر متمرکز خود را همراه و دوشادوش این نسل آگاه و شجاع و انقلابی میداند!

۰۵.۰۲.۲۰۲۳



تلگرام

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.